جوان امروزی
چومجنون یافت جا در تیره ی خاک بر او آمد ندا از ایزد پاک که ای مجنون چه آوردی به درگاه؟ بر آمد از دل مجنون یکی آه نه ای از کرده های خویش آگاه به من گویی چه آوردی به درگاه؟ مرا با جغد شوم همخانه کردی مکان ومنزلم ویرانه کردی بدارالملک هستیم چه دادی؟ چه منت بر من مسکین نهادی به بالینش نکیر ومنکر آمد در آندم دو فرشته حاضر آمد بدستش بود عمود آهنینی بگفت ربت که ودینت چه دینی؟ بگفتا رب من والله لیلیست که جانم از غم عشقش طفیلیست ندا آمد که او را وا رهانید به جنت نزد لیلایش نشانید که لیلی خود منم مجنون من اوست سراسر ورد و ذکرش جمله یا هوست چو مجنون جلوه ی حق را نظر کرد ز دل این ناله ی مستانه سر کرد تو پنداری که من لیلا پرستم من آن لیلای لیلی را پرستم حقیقت لیلی مجنون تویی تو که بر خود واله ومفتون تویی تو الهی حال چومجنونم عطا کن زعشق لیلی ام انگشت نما کن بلا گردان خوبان کن دلم را وجودم را، سرشتم را، گلم را اگر(خُرم) درآیی در ره عشق وراُفتی همچو یوسف در ره عشق غرض ما هم زمجنون یاد کردیم روانش را ز لیلی شاد کردیم
Design By : Pichak |